✅ راه نجات از تعلقات: صبر بر ابتلائات
❤️ کسی که در بلا محبوب را میبیند شادمان است.
? هرچه ایمان بیشتر شود فشار شیطان و امتحان و ابتلائات بیشتر میشود تا جایی که برخی بزرگان اگر بلا نداشتند نگران میشدند و گریه و زاری میکردند.
قسمتی از متن کتاب قرآن و فطرت ، آیت الله سعادت پرور ( رحمه الله )
مقدمه
بر انبيا و اوصيا – عليهم السلام – و تابعین واقعی آنان – که از شناسایی الهی بهره ها دارند – پوشیده نیست که خداوند متعال تمام مظاهر عالم هستی و دو جهان را بر فطرت توحیدی و اسما و کمالات خود ظهور داده و آراسته است، البته هر مظهری، به اقتضای مظهريتش از اسما و کمالات او سبحانه بهره مند می باشد؛ ولی انسان، چون تكوينا و فطرتا از تمام اسما و کمالات حضرتش – تبارک و تعالی – به نص كتاب الهی – که می فرماید: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا [بقرۀ31] (و [خدا] همه ی [معانی] نام ها را به آدم آموخت.) فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ[سورة الروم 30] ؛ (همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است.).
نه تنها در عالم خاکی، بلکه در عوالم و خلقت های تنزلی نوری نیز از تمام آن اسماء و كمالات، فطرتا بهره مند می باشد، لذا هنگامی که در تمثلات نوری اش، به وی امانت عرضه شد، از حمل تمام اسمای الهی، ابا نداشته که می فرماید: حَمَلَها الاِنسانُ [سورة الأحزاب 72]. (ولی انسان آن را برداشت.) و چون از وی در عوالم تجردی نوری اش، میثاق و پیمان گرفت، قبول کرد و به: وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ [سورة الأعراف 172] ، (و ایشان را به خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟)، بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا [سورة الأعراف 172] (گفتند: چرا، گواهی دادیم.) گفت، ولی هنگامی که در آخرین سیرش، به عالم خاکی آمد، حمل امانت و اقرار به ربوبیت الهی را (جز انبیا و اوصیا – عليهم السلام-) فراموش نمود.
حق سبحانه سه راه برای بازگشت انسان به شهود امر فطری در عالم طبیعت اش و بیرون آمدن از غفلت منزلت ازلی اش، بیان فرموده است:
1- گوش دل سپردن به تنبهات کتب الهی و راهنمایی های انبیا و اوصیا – عليهم السلام – که از وحی الهی نشأت گرفته و در نتیجه پیروی عملی از آنان و کتابشان. ملاحظه می شود که خداوند متعال پیروان حقیقی از فطرت انبیا – عليهم السلام- را در کتابش، شیعه خوانده و درباره ی حضرت ابراهيم – عليه السلام- می فرماید:
وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ [سورة الصافات 83 – 84]
و بی گمان، ابراهیم از پیروان اوست. آن گاه که با دلی پاک به پیشگاه پروردگارش آمد.
از این آیه معلوم می شود، قلبی که همواره به فطرت توجه دارد، باید از هر گونه تعلقات عالم طبیعت سلیم باشد.
۲- تحمل ابتلائات عالم طبیعت و صبر بر آنها، که باعث می شود شخص، از توجه به تعلقات عالم طبيعي جدا گردد. لذا حجاب غفلتي فطرت -که سببش تعلقات به عالم طبع بوده- از وی زایل می گردد، و بر فطرتش اشراف خواهد یافت.
٣- عنایاتی از جانب حق سبحانه که به علت های مختلف شامل حال بعضی بندگانش می شود، تا به ملکوتشان – که در ازل شاهد آن بوده اند- اشراف پیدا کنند. بنابراین آیا می توان گفت این مراحل سه گانه، تنها برای امت رسول الله – صلی الله عليه و آله وسلم – و شیعه ی علی – عليه السلام – بوده و امت های انبیای گذشته، از آن بهره نداشته اند؟ نمی توان گفت: چون همه بشر تكوين به فطرت توحیدی آفریده شده اند و آن سه طریق، برای تمام امت های گذشته و امت آینده وجود داشته و دارد؛ زيرا عنایات الهی از طریقه اول (یعنی راهنمای الهی و انبيا – عليهم السلام – ) عنایتی است که برای عموم جامعه می تواند راهگشای آشکار شدن فطرت شخص و تبدیل قوه به فعل و شهود آن پس از احتجاب باشد، چرا که انبیا – عليهم السلام -، مبعوث به رسالت اند و وظیفه دارند عموم بشر را به دفع حجاب از فطرت آگاه نمایند و اوصیا ۔ علیهم السلام – نیز برای توصیه ی رسالت انبیا – عليهم السلام -، از جانب حق سبحانه منصوب شده اند. اما آیا تبعیت به تمام معنی از کتاب و سنت انبیا – عليهم السلام – لازم است تا شخص را به کمال و ظهور فطرت و ملكوتش آشنا سازد؟ مسلما و حتما چنین است، زیرا انبیا – عليهم السلام – در هر عصر به حساب اقتضای استعداد و پذیرش اهل آن زمان، مأمورند دستورات الهی را ابلاغ نمایند، لذا با وجود این که رسول الله – صلى الله عليه و آله وسلم – اشرف انبیا – عليهم السلام – و در تبلیغ رسالت، اشرف مبلغین (به حساب اکملیت امتش در عقل و پذیرش می باشد، هم چون انبیای گذشته مأمور نبوده تمام علوم و راهنمایی های الهی را به امتش ارایه دهد، زیرا به تعبیر برخی از روایات، آن بزرگوار و گذشتگان و اوصیایشان تا زمان ظهور ولی الله اعظم – عجل الله تعالی فرجه الشريف – ، در هدنه و صلح واقع شده اند، از طرفی هم مأموریت داشته اند، با همین احکام ظاهری، و اهتمام به ظواهر و احکام کتاب و سنت، جامعه را به فطرت و کمالات توحیدی – که تكوينا متلبس به آنند – راهنمایی نمایند، بنابراین نمی توان گفت احکام و راهنمایی ها در زمان انبیای گذشته و رسول الله – صلى الله عليه و آله وسلم – و غیبت کبری، چون به طور تمام ارایه نشده، راه آشنایی با فطرت، بسته شده است؛ بلکه عمده چیزی که بر پیروان انبیا – عليهم السلام – لازم بوده و هست، این است که به وظایف و دستوراتی که التزام به همه آنها از کتاب و سنت ارایه می شود، عمل نمایند؛ اگرچه با واقع تطبيق نداشته و انبیا و اوصیا – عليهم السلام – وظیفه نداشته باشند آن را بگویند، نظیر آن را بعد از رحلت رسول الله – صلى الله عليه و آله وسلم – مستضعفین اهل سنت از اوصیای حضرتش پیروی ننمودند، نیز شیعیان که به دستور خود معصومین –علیهم السلام – از مراجع تقلید می کنند را می بینیم و نمی توان گفت این گونه عمل نمودن، نمی تواند راهنما به فطرت باشد، و اگر ما از همه ی راه یافتگان به فطرت امت های گذشته خبر نداریم تا ارایه دهیم، ولی از عرفای راه یافته به فطرت بعد از رسول الله و اوصیائش – عليهم السلام – و در زمان غیبت (که ظهور و بروز نموده اند و همگی با پیروی از کتاب و سنت، به حساب فهم و اجتهادشان و یا فتوای کسانی که به واقع راه ندارند، عمل نموده و از معرفت الهی و شهود فطری هم بی بهره نبوده اند) خبر داریم و می دانیم آن معنی، باعث نشده که به امور فطری و تکوینی خویش و جهان هستی راه نیابند، چرا که در زمان غیبت، تنها عمل به دستورات ظاهری، وظیفه هر شخصی بوده، و همین توجه و عمل، حجاب میان آنها و فطرت را – اگر به عنوان عبودیت الهی انجام می دادند – بر می داشته و به انجام زیادی آن مأمور نبوده اند. از استاد – رضوان الله تعالی علیه – سؤال شد: چگونه می شود اهل سنت، با توجه به انحرافی که در قبول وصایت دارند، به کمال می رسند؟ فرمود: همین که شخصی به تشخیص ظاهری فعلی خویش (از هر طریق که باشد) وظیفه اش را انجام دهد و صورت آنها را کنایه از عمل به کتاب و سنت نبوی بداند و بخواهد بدین طریق، به کمال والای خود راه یابد (تا زمانی که مطلب بر او روشن نشده) کفایت می کند…