قَالَ نَوْفٌ الْبِکَالِیُّ: رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ مُوَلِّیاً مُبَادِراً. فَقُلْتُ:
أَیْنَ تُرِیدُ یَا مَوْلَایَ؟
فَقَالَ: دَعْنِی یَا نَوْفُ إِنَّ آمَالِی تُقَدِّمُنِی فِی الْمَحْبُوبِ.
فَقُلْتُ: یَا مَوْلَایَ وَ مَا آمَالُکَ؟…
نَوف بِکالى میگوید: امیر مؤمنان(ع) را دیدم در حالیکه رویگردان و شتابان بود، پس به حضرت عرض کردم: به کجا مىروى، مولاى من؟
حضرت فرمود: اى نوف! رهایم کن که آرزوهایم مرا به سوى محبوب کشانده است.
گفتم: مولاى من! آرزوهایت چیست؟
بزرگترین هدیه این است که بدانیم اینها را ائمه به ما میآموزند.
بعضی بدشان میآید از اینکه کسی آنها را به یاد مرگ بیندازد؛ نه، این درمان است، این دارو است
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است..
میزند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند..
همین الآن اگر گوش دلتان را بدهید« هل من ناصر ینصرنی» را میشنوید.
قرآن همهاش با من و شما حرف میزند. مطلب را خارج از خودتان جستجو نکنید.
«اللّهمَّ نَوِّر ظاهِری بِطاعَتِک؛
خدایا نوری قرار بده که تمام اعضا و جوارح من به طاعت تو مشغول بشود».