حضرت استاد سعادتپرور(ره)، در ابتدای شرح دیوان حافظ مقدمهای دارند که برای شناخت و فهم صحیح غزلیات حافظ و اشعار دیگر عرفا و بزرگان، بسیار مفید و ضروری است؛ بنابراین برای توضیح غزلی از حافظ، بخش هایی از این مقدمه را با هم مرور میکنیم. ایشان میفرماید:
«…از مجموع آیات و احادیث و دعاها استفاده مىشود كه غرض اصلى از خلقت و بعثت انبیاء(ع) غیر از آن چیزى است كه عموم مردم تصوّر كرده و مى كنند؛ اعتقاد خود را بر آن استوار نمودهاند؛ و هر یك دیگرى را آماج تهمت هاى خود قرار داده و مىگوید: وى خلاف حق را فهمیده است. لذا بزرگان اهل كمال و كسانى كه اینگونه مطالب را دریافتهاند، از بیم تازیانۀ تكفیر و یا عدمپذیرش كوتهفكران، جرأت اظهار نداشته و بعضاً آن را در لفّافۀ شعر و یا كلام پیچیدهاى بیان كرده اند.
به هرحال از طایفۀ جلیلۀ علماء در عصر حاضر، دو شخصیت بزرگوار توانسته اند این مقصد را با حفظ و اجراى دیگر مراتب احكام اسلامى، باجرأت اظهار كنند و در گفتار و نوشتار خود، به شرح آن پرداخته و زمینه را براى دیگران در بازگو كردن حقایق فراهم نمایند.
یكى استاد بزرگ و مرجع عظیم الشأن شیعه و رهبر مسلمانان جهان، آیةاللَّه العظمى، جامع معقول و منقول، صاحب كمالات نفسانى، عارف باللَّه، روح اللَّه الموسوى الخمینی مى باشد كه اخیراً هم در پیام روحبخش خود، اسلام را اسلام ناب محمدىJ نامیدند. زبان نویسنده از بیان عظمت نفس و جامعیت ایشان، قاصر است؛ چنانكه شخصیت این عزیز عالم اسلام، تاكنون در بین شخصیتهاى اسلامى و علما بىنظیر بوده است، بعید به نظر مىرسد كه جامعۀ اسلامى در آینده نیز همانند ایشان را به خود ببیند.
و دیگرى استاد بزرگ علمى و عملى در معارف اسلامى، مفسّر و فیلسوف عظیم الشأن، حضرت علامه سیدمحمّدحسین طباطبائی مى باشد كه الحق، حقّ بزرگى به گردن فرزندان حوزه هاى علمیه، بالاخص حوزۀ علمیۀ قم، بلكه شیعه، بلكه عالَم اسلام دارد. زیرا معارف اسلامى را از طریق كتاب و سنّت و علم و عمل، در گفتار و رفتار و تألیفاتش آموخت؛ به گونهاى كه مىتوان گفت: بعد از وى، علمایى كه مى خواهند اسلام را بشناسند، از ایشان مستغنى نیستند. رَحْمَةُاللَّهِ وَرِضْوانُ اللَّهِ تَعالى عَلَیْهِ
…اگر دنیاى امروز به وحشت افتاده و نمیتواند چنین شخصیتهایى را در جهان اسلام ببیند، از بركت وجود چنین اسلامى است كه ایشان بیان نمودهاند. به فرمودۀ قائد بزرگ، امام خمینى، اسلام خشك و بى محتوا براى دشمنان اسلام ضررى ندارد؛ بلكه اثرات این معارف حقّه و معانى بلند توحیدى در تمام امور است كه منافع آنان را به خطر انداخته است. لذا در كشورهاى عربى، اینگونه كتابها برچیده مىشود و در كشور اسلامى ما نیز، حسّ بدبینى به این امور را توسّط خود ما دامن مىزنند.
حال ببینیم خواجه شمس الدّین محمّد حافظ شیرازى كیست؟
خواجه، یگانۀ زمانى است كه بعد از وى اهل كمال و معرفت او را ستوده و ارباب شعر و سخن در مدح گفتار و غزلیات و مقام و منزلت معنوى او غزلیاتى سرودهاند. از جمله عارف و محدّث و متتبّع باعظمت، مرحوم ملّامحسن فیضكاشانى كه مىفرماید:
ای یار مخوان ز اشعار، الّا غزل حافظ
اشعار بود بیکار، الّا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع، کم یابی و این هر دو
لطف سخن و اسرار، الّا غزل حافظ
استاد غزل سعدی است، نزد همهکس لیکن
دل را نکند بیدار، الّا غزل حافظ
صوفیه بسی گفتند، دُرهای نکو سفتند
شیرین نبودای یار، الّا غزل حافظ
آنها که تهی دستند، از گفته خود مستند
کس را نکند هوشیار، الّا غزل حافظ
غوّاص بهار شعر، نادر به کَفَش افتد
نظمی که بود دُر بار، الّا غزل حافظ
شعری که پسندیدهست، آن است که آن دارد
آن نیست به هر گفتار، الّا غزل حافظ
ای فیض تتبّع کن، طرز غزلش چون نیست
شعری که بود مختار، الّا غزل حافظ
همچنین مرحوم حكیم متألّه، حاج ملّاهادى سبزوارى مىگوید:
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم در احسان حافظ
خواجه، شخصیتى است معنوى كه آنچه را با ظرافت و شیوایىِ بیان در ابیات خود سروده، شرح حالات و مشاهدات ایّام و لیالىِ عمر خود بوده، نه صرف غزلسرایى. شاهد بر این سخن آن است كه اكثر ابیات یك غزل از جهت لفظ، ربطى با یكدیگر ندارند، ولى از جهت معنى و حالات پیوسته اند. بیانات آیندۀ ما در ذیل هر بیت، شاهد بر آن است؛ كه در این مقدّمه از هرگونه مبالغه و اغراقى در معرّفى شخصیت خواجه دورى شده است.
من هم چون شما، وى را نمىشناختم. هنوز بالغ نشده بودم كه در خانۀ عمو و پدرم، با دیوان خواجه آشنا شدم. آنها گاه گاهى بعضى از غزلیات خواجه را مى خواندند؛ به خصوص پدرم كه صداى خوشى داشت و من گوش مىكردم. این دو بزرگوار اهل علم نبودند و تحصیلات زیادى هم نداشتند، ولى از گفتار شیرین و غزلیات خواجه لذّت مىبردند.
هر چند تاكنون شرحهایى بر دیوان خواجه یا بعضى غزلیات او نوشتهاند، ولى بیشتر آنان به اصطلاحات و ظرافت هاى ادبى آن توجّه داشته اند. بعضى از فلاسفه و عرفا هم بر بعضى از غزلیاتش شرحى نگاشته اند؛ ولى نه به طریقى كه ما پیموده ایم كه مطابق با حالات و گفتار خواجه و بهره گرفته از آیات و احادیث و دعاهاست.
هنگامى كه از استاد بزرگوار سؤال مىشد كه غیر از خواجه، چه كسى از شعراى فارسى زبان اهل كمال، بهتر و زیباتر شعر و غزل سروده است؟ جواب مىشنیدیم: «خواجه!» هرگز ندیدیم که حضرت استاد، كسى را در ردیف خواجه نام ببرند؛ بلكه مىفرمودند: «گفتار خواجه، بر طبق حال است. اى كاش! كسى مىتوانست غزلیات او را بر طبق حالات سلوكى تنظیم كند!» و همواره مى فرمودند: «چه كسى مىتواند غزلیات حافظ را شرح كند؟!» كه علّت آن نیز، همان بر طبق حال بودن ابیات اوست.
ممكن است مقصود استاد از بیان این جمله كه: «چه كسى مىتواند غزلیات حافظ را شرح كند؟!» این باشد كه تا فردى خود به این كمالات نرسیده باشد نمىتواند به عمق سخن خواجه پى ببرد.
این فراز از فرمایشات مرحوم استاد سعادت پرور، خیلی بلند است! چون معنای اینکه میفرمایند: «تنها کسی میتواند از حرفهای حافظ، پرده برداری کند که خودش به كمالات او رسیده باشد»؛ این است که خودشان، تمام مقامات حافظ را دارا شدهاند و وقتی که این كمالات را دارا شدند، غزلیات او را شرح فرمودند.
حضرت استاد در خیلی از نوشتههایشان، کاملاً به مقامات معنوی خودشان اشاره داشتند و خود را معرفی میفرمودند. ایشان دارای مقام محمود، مخلَصین و حیات طیبه بود.
در این بحث همان فرمایشات حضرت استاد را به صورت سادهتر عرض میکنیم؛ هرچند ما، بویی از این معارف نبردیم و چون نبردهایم، نباید در مطالب ایشان دست ببریم. امّا از آنجا که فرمایشات حضرت استاد در ذهنمان هست، آنها را بایگانی نمیکنیم و به شما هدیه میکنیم.
بنابراین محور این مباحث فرمایشات حضرت استاد است و در ادامه مطالبی که از استاد در شرح ابیات در ذهن بنده هست را میآوریم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.