کتاب مادر واقعی؛ اثر استاد غفاری

عرض ارادت به حضرت مادر

فاطمه جان! توکیستی؟! حبيبه خدا؛ دختر رسول خدا؛ همسرعلی مرتضی؛ مادر حسنین؛ این‌ها همه آری؛ اما آنچه برای من ، از همه دلنشین‌تر است این است که تو با تمام این عناوین عالی، مادر حقیقی ما هستی.

پدرت هم افتخار می‌کرد که ام ابیها هستی. اگر علی هم حیا نمی‌کرد، مادر خطابت می‌کرد. حسن و حسین(ع) چقدر افتخار می‌کردند که خودشان را به تو معرفی می‌کردند. آری تو مادر همه خوبان هستی؛ ما هم با همه بدی‌هایمان حتما ذات خوبی داریم که مادر خطابت می‌کنیم. تو مادر خوبی‌هایی؛ تو مادر نوری؛ تو مادر حقیقی شیعیانی.

مادر نور

خداوند هزاران سال قبل از خلقت آدم، «فاطمه» این آینه تمام نمای «الله» را از نور خودش آفرید.

حضرت نور در عوالم شش‌گانه نوری و روحی، یکی پس از دیگری امتحان شدند. مادر نور، در همه آن امتحانات سربلند و پیروز بیرون آمد و کمالات بی نهایت خود را در همان عوالم نوری کسب کرد. اما شیعیان او، در اثر ابتلائات و فراز و نشیب های آزمون ها و امتحانات الهی، کم کم از مادر خود جدا شدند؛ تا زمانی که دوباره قیامت آن ها برپا شود و به آن نور حقیقی پیوند بخورند.

مادر نور، هزاران سال قبل از خلقت آدم، حول عرش در طواف بود و تسبیح خدا را می گفت.

هزارن سال قبل از خلقت آدم، در غامض عرش و فشرده علم الهی موجود بود.

هزاران سال قبل از خلقت آدم، در سرادق عرش مادرِ ملائک نورانی بود و تسبیح و تقدیس الهی را به فرشتگان آموزش می داد.

هنوز گِل آدم سرشته نشده بود که مادر نور، در حقه و مکانی زیرساق عرش الهی بود و غذایش تسبیح و تقدیس و تهليل و تحمید بود.

مادر نور که در عالم نور، امتحان خود را به درستی گذرانده بود، دیگر نیازی به ورود به عالم هفتم، یعنی عالم ظلمت و محنت نداشت؛ اما مهر و محبت مادری او بود که باعث شد از فرزندان خود جدا نشود و فرزندانش را در این خراب آباد دنیا نیز همراهی کند تا آنها را نیز به همه ی کمالات و مقامات خویش برساند؛ هرچند که بال هایش در میان شعله ها بسوزد و گل رخسار و دست و بازویش، کبود گردد و در جوانی پژمرده شود و…

مادر مادر

پیامبر خاتم، چهل روز در غار حرا مشغول عبادت بود و از میوه های مختلف بهشتی میل فرمود. پس از این اعتکاف چهل روزه ، فلک و مَلک منتظر معجزه ای بودند که تا ابد باقی بماند و وجودش، دلیل و راهنمایی برای همگان باشد. زمانی که ام المؤمنین خدیجه(س) حامله بود، زنان قریش به او زخم زبان می زدند و او را تنها گذاشتند، اما آن کسی که برای مادرِ همه اهل ایمان، مادری کرد، فرزندش بود که در رحم داشت. این فاطمه بود که از درون شکم مادر با او سخن می گفت و او را تسلی می داد و به صبر بر تنهایی و تحمل سختی ها و زخم زبان ها دعوت می نمود.

مادر خوبی ها

مکه مکرمه… روز جمعه… بیستم ماه جمادی الثانی… سال پنجم بعثت… خانه خدیجه کبری…

بشارت باد بر اهالی زمین که نور خدا از چراغ وجود خديجه پرتوافشان شد و خانه وحی را روشن نمود. دیگر هیچ چهره ای نباید با شنیدن خبر به دنیا آمدن دختری، در هم کشیده شود و هیچ گلی نباید زنده به گور شود؛ آخردختر، پاره ای از وجود پدر است ….

آری مادر همه خوبی ها به دنیا آمد. نامش را «فاطمه» گذاشتند تا محبین و عاشقان خود را از آتش فراق یار، جدا کرده و در آغوش محبوب حقیقی خود جای دهد.

لقبش را «زهرا» نهادند تا با نور روشنایی خود که از نور عظمت الهی است، فرزندانش را از تاریک خانه دنیا نجات دهد.

لقبش را «محدثه» گذاشتند تا هم صحبت جبرئیل و میکائیل شود و به ما یادآوری کند که «مرغ باغ ملکوت» و «شاه باز عالم قدس» با ملائک هم کلام می شود، نه آنکه مانند اهل دنیا، مشغول خاک بازی و غفلت باشد و با ملکوت هیچ ارتباطی نداشته باشد. باید دست در چادر مادر زد، تا از خاک بر افلاک رسید و از فرش به عرش بالا رفت.

لقبش را «کوثر» گذاشتند تا انانیّت های ما را با یک وضواز کوثر خویش و دو رکعت نماز برای خدا، نحر کند که با اتصال به مقام نورانیت و ولایت کلیه الهیه، دشمنی و بدخواهی های کثرت، ریشه کن و ابتر می شود.

لقب او را «طاهره» گذاشتند تا فرزندانش را همچون خودش، از همه ناپاکی های ظاهری، باطنی، سری و فوق سری پاک گرداند. او طهارت مطلق است و مطلق طهارت.

لقبش را «راضیه» و «مرضیه» گذاشتند تا جنت الذّات را برای ما دست یافتنی سازد و مقام خویش را برای فرزندانش، آماده نماید. «يا أيتها النفس المطمئنه* ارجعي إلى ربك راضية مرضية* فادخلي في عبادي* وادخلي جنتي».

او «امّ الحسن»، «امّ الحسین»، «امّ المحسن»، «امّ ابیها»، «ام الائمه» است.

مادر پدر

در همان زمانِ کودکی، وقتی مادرش از دنیا رفت، به جای آنکه کسی برایش مادری کند، او مادر پدر شد! وقتی که پیامبر در مسجدالحرام در حال سجده بود، ابوجهل شکمبه گوسفندی بر سر مبارک ایشان ریخت وامّ ابیها بود که با شمشیرزبان، آن روسیاه عالم را رسوا و مجازات کرد.

هنگامی که دشمنان خاک و خاکستر را به صورت مبارک او می ریختند، پیامبر خدا خود را به خانه می رساند تا دخترش، با محبت مادرانه خود از او پرستاری کند. مادر حقیقی خاک را از سر و صورت پدر پاک می کرد و اشک می ریخت.

شاید برای همین محبت ها بود که حق مادری اش ثابت گردید و هروقت بر پیامبر وارد می شد، حضرت پدر از جای برمی خاست، دستش را می بوسید و او را بر جای خویش می نشاند.

مادر همسر

بعد از ازدواج با امیرمؤمنان(ع) نوبت به مادری آن هم در کسوت همسری برای شیرخدا بود. صبح یکی از روزها که علی برای رفع گرسنگی شدید به خانه آمد و غذایی طلبید؛ فاطمه اش به او عرض کرد: دو روز است که من هم چیزی نخورده ام و هرچه در خانه بود را برای شما و فرزندانت آوردم. وقتی علی با تعجب پرسید که چرا مرا از این امر آگاه نساختی تا برای غذا، اندیشه ای کنم، در پاسخ فرمود: از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد!

پس از رحلت پیامبر هم که خار در چشم علی بود و استخوان در گلو، هروقت به خانه می آمد و نگاه به چهره نورانی زهرایش می کرد، تمام غم و غصه هایش را فراموش می کرد.

آن زمان که همه، واقعه غدیر را فراموش کرده بودند، مادر بود که هرشب سوار بر مرکب می شد و به تک تک خانه های مدینه سر می زد و برای یاری حق با آنان سخن می گفت. اما امان از مردم نمک نشناس که پاسخشان، جز راحت طلبی وعافیت خواهی چند روزه دنیا چیزی نبود.

ای کاش به همین دنیای خود راضی بودند؛ اما یک روز به بهانه فدک، او را در میان کوچه های هاشمی با ضرب سیلی، نقش بر زمین کردند؛ یک بار به بهانه شکستن تحصن واعتراض مخالفان غصب خلافت، درِ خانه اش را آتش زدند، او را بین در و دیوار کوبیدند، جنین شش ماهه اش را شهید کردند و…

مادر واقعی

مادر جان! ای کاش برایم جا می افتاد و به قلب و جان می یافتم که تو برای هدایت من سیلی خوردی!

ای کاش درک می کردم که تو برای نجات من میان در و دیوار قرار گرفتی!

ای کاش باورم بود که تو برای دستگیری من، محسنت را فدا کردی تا من از آن هایی باشم که دلم را به تو بسپارم و محبتت را قبول کنم!

تو حسنت را به ما بخشیدی! برای نجات ما فرورفتگان در باتلاق دنیا بود که به او زهر دادند و جنازه اش را تیرباران کردند؛ اما من هنوز نفهمیده ام! تو حسینت را به ما دادی! او را به گودی قتلگاه فرستادی که در برابر چشمانت، دست و پا بزند و سرش از قفا برگرفته شود تا من نفسم را ذبح کنم و به سوی تو بیایم؛ اما من نفهمیدم!

مادرجان؛ تو زینبین را به ما عنایت کردی! دخترانی که سایه شان را هم کسی ندیده بود، به اسارت عده ای حرامی سپردی تا مرا از همه اسارت ها نجات دهی و به آغوشم کشی؛ اما من نفهمیدم! خودت با آنکه در نظر همه بزرگ بودی، وقتی که از یک کوچه گذشتی، عاقبت آن شد که شد؛ وای از زینبت با آن همه کوچه ها و حال اسارت…

مادر جان! تومادر پیامبری و على؛ تو مادر حسنینی و زینبين؛ تو مادر مؤمنانی و اخیار؛ تو مادر همه خوبی ها و فضیلت هایی. تویی که همه عالم را در دامان خود جای داده ای و بر سر همه ماسوی الله سایه انداخته ای! انبیای الهی(ع) در پرتوعنایت تو تکامل می یابند.

تو در یک کلام «مادر حقیقی» تمام دوستان خدایی!

در چاپ جدید کتاب مادر واقعی علاوه بر مرتفع شدن مشکلات چاپ قبلی، سعی بر این شد که منابع کتاب هم غنی تر شود و فصل

خودشناسی و خودسازی در مکتب مادر(س) هم به کتاب اضافه شد. امید است مورد قبول حضرت حق، امام عصر(عج) و سالکان الى الله قرار گیرد.

والحمد لله اولا و آخرا و ظاهر و باطنا

قم مقدسه

شعبان المعظم ۱۴۳۹ ه. ق

خرید کتاب مادر واقعی

1 دیدگاه برای “کتاب مادر واقعی؛ اثر استاد غفاری”

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا